Monday, January 29, 2007

Peter Brueghel The Elder

و تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود . و واقع شد که چون از مشرق کوچ میکردند همواریئی در زمین شنعار یافتند و در آنجا سکنی گرفتند. و بیکدیگر گفتند بیائید خشتها بسازیم و آنها را خوب بپزیم و ایشانرا آجر بجای سنگ بود و قیر بجای گچ. و گفتند بیائید شهری برای خود بنا نهیم و برجی را که سرش بآسمان برسد تا نامی برای خویشتن پیدا کنیم مبادا بر روی تمام زمین پراکنده شویم. و خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنی آدم بنا میکردند ملاحظه نماید. و خداوند گفت همانا قوم یکیست و جمیع ایشانرا یک زبان و این کار را شروع کرده اند و الآن هیچ کاریکه قصد آن یکنند از ایشان ممتنع نخواهد شد. اکنون نازل شویم و زبان ایشانرا در آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند. پس خداوند ایشانرا از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده ساخت و از بنای شهر باز ماندند
تورات/سفر پیدایش/باب یازدهم



داستان را اینجا بخوانید
دو طرح متفاوت از برج بابل
هر دو اثر دوستم پیتر بروئگل